امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

روزمرگی های ما

چند وقتی که نتونستم براتون بنویسم. بالاخره عمو جواد از سفر کربلا برگشت و ما دو سه روزی درگیر مهمانی بودیم. یک روز نظافت کامل خونه با این وضعیت مامان و اذیتهای دختر طلا حسابی مامان رو از پا درآورد. شما هم که بدون کلاه و کاپشن در رفت و آمد بودید و حسابی خوش می گذرونید. روزی که آقاجون سر ببعی ها رو برید قرار بود ناهار دل و جگر ببعی ها رو بخوریم. عمو رضا به امیر علی یه تیکه جگر می ده و میگه بیا کباب بخور. امیر علی یه گاز می زنه و بعد جگر رو بیرون می ده، میگه عمو رضا من گوشت ببعی می خوام. الهی مامان قربون این تشخیصت بشه. موقع غذا خوردن این چند روز سعی می کردم شما رو بیارم خونه خودمون و بهتون غذا بدم بخورید. اینجوری هم من راحت تر بودم و هم شما...
21 دی 1392

یلدا

شیطون بلاهای مامان روزهای سرد داره تند و تند می گذره و شما هم با این سرما دست و چنجه نرم می کنید. شب سالم می خوابید صبح با سرفه از خواب بیدار می شید. منم که براتون اونقدر طبابت کردم که فکر می کنم توی همین روزها وزارت بهداشت برام دانشنامه فوق تخصص کودک ارسال بکنه. عمو جواد که پیاده رفته بود کربلا هنوز نیومده و قراره توی روزهای آیندهبیاد. به آقای پدر گفتم که براش گوسفند بخره، که وقتی میاد براش قربانی بکنیم. عمو حاجی هم قراره یکی بخره، آقا جون هم قراره یکی بخره. آقای پدر هم که کمی اقتصادی هستند گفت که چرا فقط من تنها بخرم پس بقیه برادرها و خواهرها نخرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توی این چند روز گذشته حسابی واسه خودمون خوش گذروندیم. خونه مامان جونی در ...
3 دی 1392
1